واقعیت های به دور از آرمان


شما وقتی در دنیای باشید که موافقانتان بیشتر از مخالفانتان باشد و همه برای تایید حرفهایتان سرشان را به نشانه ی بلی من هم روشن فکر هستم تکان دهند بسیار آرمان گرا خواهید بود و واقعیت را پشت آرمان هایتان به زور هم که شده پنهان خواهید کرد , ولی وقتی در موقعیتی قرار میگیرید که مجبور به ماندن در آن وضعیت می شوید آرام آرام  شعارهایتان کمرنگ می شوند. ابتدا سعی میکنید به خاطر غرورتان اصرار کنید که آرمانهایتان خوب هستند یا بهتر بگویم واقعی هستند , اما کمی میگذرد شما در آن جمع غرورتان کنار میگذارید و گوشهایتان را تازه باز میکنید و تازه اجازه میدهید افکاری که قشر پایین تر از شما دارند به مغزتان راه پیدا کند.بعد میفهمید که نــــه آنطور هم که شما فکر میکردید  یا حداقل می خواستید که فکر کنید نیست.میفهمید که برای بقا باید واقع بین تر بود , باید چشمهایتان را حتی اگر هزینه اش کور شدن باشد بازنگاه دارید تا ببینید که همیشه نمی شود ضد جنگ , روشن فکر , فمنیست , ضد نژادپرستی , خواستارسوسیالیسم باشید. همه این ها باهم شما را می ترکاند , جامعه شما را پس میزند , مسخره میکند , به شما اجازه نان خوردن نمیدهد. همیشه نمی شود به همسرتان آزادی بدهید همیشه نمی شود به نژاد ها ضعیف جامعه احترام بگذارید , همیشه نمی شود دنبال برابری بود نـــــه نمی شود , حداقل همیشه نمیشود اینجا نمیشود با این مردم نمی شود با این حکومت با این خانواده ها نمیشود.

نمیخواهم عدای آدم پیشانی چروک برداشته ها را در بیاورم نه , فقط می خواهم بگویم سربازی مرا از آرمانهایم دور و به واقعیت ها نزدیک کرد.مجبورم کرد به قشر بی سواد زیر خط فقر در حاله دست وپا زدن نزدیک شوم و درک کنم که کبود های او ریشه نه در ذاتش بلکه در محیط جامعه ی کوچکی در آن زندگی میکند دارد و بفهمم که با این محیط ها و کمبود ها به جایی نمیشود رسید.

محکوم به قبول کردن واقعیت هستیم مگر اینکه بخواهیم در آرمانهایمان غرق شویم

پ.ن:مطرح کردن این تغییر در من به نظر خودم شهامت زیادی می خواست,خوشحال میشم اگه نظر هاتون رو بشنوم این نه شاید آخرین بار , مطمئنن اولین بارکه ازتون میخوام نظر بگذارید واسم

محمدرضا

یک دیدگاه برای ”واقعیت های به دور از آرمان

  1. باهات موافقم
    من اینو تو محیط کارم تجربه کردم
    ولی قسمت بدش واسه من اینه که خیلی وقتا دچار تضاد میشم و نمیدونم باید چی جوری باهاش کنار بیام!!!!

  2. مطلبت رو کامل خوندم.
    تابحال دقت کردی کره شمالی و جنوبی که قبل از جدای یک ملت بودن با یک فرهنگ و یک سرزمین چرا یکی به عرش رسید و دیگری به فلاکت؟
    یه مطلبی از اخبار تحقیقات دانشگاه ام‌آی‌تی رو ترجمه کردم و گذاشتم تو وبلاگم. علت اینکه نشستم این همه مطلب رو ترجمه کردم این بود که واقعا ارزشش رو داشت. چرا که برخلاف تصور تقریبا همه کسانی که میشناسم معتقد نبود عدم پیشرفت برخی کشورها بی‌لیاقتی مردم اون کشور، مشکلات فرهنگی یا کمبود منابع هست. بلکه با ارجاع به مقاله تحقیقات سیزده سال دو استاد این دانشگاه علت رو در فساد حکومتی میدونست.
    اگر وقت بزاری این ترجمه که لینک به منبع هم داره بخونی خیلی خوشحالم میکنی 🙂

    همه اختلافات در دنیا

  3. منم خيلي وقتها دچار اين مشكل ميشم، مثلن خيلي وقتها خود زنا بيشتر فمينيست بودنتو مسخره مي كنن يا رفتاراشون آزارت ميده. به نظرم تو سطح ايده و قانون و حقوق بايد از اين فكرها دفاع كرد و حتي براي آموزشش به ديگران تلاش كرد ولي وقتي تو خيابون يكي مي زنه تو گوشت يا مثلن اگه زن باشي به حريم خصوصي ات وارد ميشه، اونجا نمي توني وايسي براش ايده عدم خشونت و عدم آزار جنسي زنان رو توضيح بدي، مجبوري از خودت دفاع كني. به خاطر اينكه با يه ارزشهاي ديگه تداخل پيدا ميشه، مثل حق فرد براي دفاع از خودش يا حفظ حريم خصوصيش. يا مثلا در مورد زن يا شوهر آدم، حق فرد براي اينكه طرف مقابل به قراري كه دو طرفه بينشون هست، احترام بذاره باعث ميشه آدم بعضي وقتها به محدود كردن طرف مقابلش فكر يا در جهتش اقدام كنه.

بیان دیدگاه